اعتراف میکنم که از خیلی وقت پیش، موضوع حجاب برایم مسئله بوده و تنها چیزی که میتوانم با قطعیت دربارهاش بگویم این است که خوشحالم که لازم نیست برای خودم در این موضوع تصمیمی بگیرم. بارها از خود پرسیدهام که اگر دختر بودم چه حجابی داشتم، و هیچوقت نتوانستهام جوابی برای این سؤال پیدا کنم.
یکی از تجربههای جالبِ آمدن به این طرف آب (اینجا: اقیانوس اطلس) دیدن بعضی از خانمهای ایرانی است که در ایران «بدحجاب» بهحساب میآمدند، و در خارج از ایران هم به همان شکل سابق روسری میپوشند. آدم با خودش خیال میکند که وقتی به کسی حق پوشیدن یا نپوشیدن روسری را میدهند، او آخرالامر یا میپوشد و یا نمیپوشد. ولی شلحجابی اینجا هم هست. قطعاً قضاوت ارزشی دربارهشان نمیکنم؛ اصلاً بعید نیست که اگر دختر بودم، من هم یکی از نیمهروسریپوشان میشدم.
مشاهدهی نی که روسریشان بهوسیلهی جامعهی مدرن از سرشان کشیده میشود و در عین حال، باورها و سنتهای درونی شده اجازهی کاملاً برداشتنش را نمیدهد، مرا به یاد خودم میاندازد و بلاتکلیفیام و کلنجار تمام ناشدنیام با خود. ما از کشور خارج شدهایم ولی انگار روی پیشانیمان برای همیشه حک شده: تولید جمهوری اسلامی ایران.
درباره این سایت