چندباری در خلال حرف زدن با دوستان ایرانیام، مچ خودم را در حال IPMای حرف زدن گرفتهام. IPMای حرف زدن نحوهای از حرف زدن است در ساختارهای دستوری زبان فارسی، با استفادهی زیاد از کلمات (مخصوصاً فعلها و قیدهای) انگلیسی. مثلاً اینکه بگوییم: «باورهای من externally از طرف شما justify میشوند.» اینطور حرف زدن را IPMای نامیدهام، بهدلیل اینکه بهکرّات آن را از بعضی از اساتید و دانشآموختگان گروه فلسفهی تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادی (IPM) شنیدهام. تصمیم گرفتهام که از این به بعد، موقع فارسی حرف زدن، کمی بیشتر بهخودم زحمت بدهم و تا جای ممکن کلمات انگلیسی نپرانم.
من نه پلیس زبانم و نه صلاحیت امر و نهی در خصوص چطور حرف زدن دیگران دارم، ولی لااقل بهلحاظ سلیقه، اینطور حرف زدن برایم سخت ناخوشایند است. نه فقط بهخاطر بسامد زیاد واژگان بیگانه، که بیش از آن به دلیل نوعی زمختیِ از سرِ راحتطلبی با IPMای حرف زدن مشکل دارم. گیریم که زبان فقط ابزار است و شأنی بیش از آن ندارد*؛ ابزاری برای انتقال مفاهیم، همانطوری که مثلاً قاشق ابزاری برای انتقال محتویات بشقاب به داخل دهان است. ولی همانطور که از غذا خوردن با قاشق کثیف خوشم نمیآید، حرف زدن زمختِ هردمبیل هم بهسلیقهام نمیخورد. بله، میشود راحتطلبی پیشه کرد و با قاشق شستهنشده غذا خورد، ولی وقتی با صرف انرژی بسیار کمی میتوانیم با قاشق تمیز غذا بخوریم، چرا نخوریم؟
* بگذریم از آن کسانی که خیلی بیشتر از اینها برای زبان اهمیت قائلند.
درباره این سایت