اصلاً‌ انتظارش را نداشتم که سر کلاس‌های فلسفه، دانشجویانی باورمند به عقاید دینی ببینم. چنین کسانی نه تنها وجود دارند، که به نسبت زیاد هم هستند. یکی از هم‌کلاسی‌هایم پدر ِ کلیسای کاتولیک است. چند نفر دیگری هم هستند که هیچ ابایی ندارند در معرفی خود، ذکری از مسیحی بودنشان کنند. کاملاً‌ برعکس مشاهداتم از گروه‌های فلسفه‌ی ایران، که جو غالب با غیر مذهبی‌ها بود، اینجا تعداد دانشجویان باورمند به‌قدری زیاد است که حتی بعضی از اساتیدِ خداناباور را برای گفتن بعضی از حرف‌ها به احتیاط بکشاند.

غیر از این، گروه فلسفه‌ی دانشگاه، برنامه‌ی سخنرانی‌های عمومی خارج از دانشگاهش را در یک کلیسا برگزار می‌کند. مقایسه کنید و فکر کنید به اینکه اگر در ایران، گروه فلسفه‌ی یکی از دانشگاه‌ها بخواهد برنامه‌ای در مسجد برگزار کند، چه واکنشی خواهد دید.

***

بسیار گفته شده که نبود آزادی برای دیگر افکار و ادیان در ایران، چه ظلم بزرگی در حق دگراندیشان است. سخن حقی است و بر آن اضافه کنیم که ظلم بزرگی در حق مسلمانان هم است: آنهایی که به خاطر باورهایشان، همیشه متهم به همدستی یا لااقل حمایت از حکومت مستقر بودند و هستند. از باورها که بگذریم، داشتن «ظاهر مذهبی» هم گاهی برای برچسب خوردن کافی است.

***

امروز که برای خرید به فروشگاه رفته بودم، چند ثانیه پس از صحبت و خوش و بش، پسر سیاه‌پوست پشت باجه پرسید که آیا ایرانی هستم؟ پرسیدم از کجا فهمیده. گفت از چیزهای زیادی و از جمله از ته‌ریشم. نگفتمش که این ته‌ریش، پیش از این، نشانه‌ی چیز دیگری بود. از فروشگاه خارج شدم در حالی که کاملاً ترجیح می‌دادم که این چند نخ موی صورت، نشانه‌ای بر ایرانی بودنم و نه بر مسلمان بودنم باشد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

AliMoosaei اساتید آموزشگاه زبان شکوه بابل welcome to my world آزاد مرغ زینتی ارمیا آنلاین